آرزویی بکن
گوش های خدا پر از آرزوســـــ♥ــــــت و دستهایش پر از معجزه
آرزویی بکن
شـاید کوچکترین معــــــ♥ـــــــــجزه اش بزرگترین آرزوی تــو باشـــــد
یک نفــــــس با دوســـ♥ـــت بودن همنفـــــــس آرزوی عاشــــــــــ♥ـــــــــــق همین است و بـــــــس
ثمره عمر آدمی یک نفــــــس است و آن نفــــــس از برای یک همنفــــ♥ــــــس است گر نفـــــسی با نفـــــسی هم نفـــ♥ــــس است آن یک نفـــــــس از برای عمری بس است
*به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای دوســـــ♥ــــتی با آن ها نداری... و ای کاش این را زودتر دانسته بودی، تا آخرین ها، آخرین بار نشوند!
می گی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری میتونم نترســــ♥ـــــــم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
اینقدر نگوییم گل ها خار دارند،بگوییم خارها گــــــ♥ــــل دارند.
آیا می پنداری که جسم کوچکی هستی ؟ولی درون تو جهان بزرگی نهفته است.(امام علی علیه السلام)
چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب آفـتــــــــ♥ــــــــاب چنان می گریند که ریزش اشـــــک ها مانع از دیدن ستــــــ♥ـــاره ها می شود.
*ستاره شدن کار سختی نبود، گذشتم ولی غرق نورم هنوز،پر از خاطرات قشنگ تو ام، پر از یاد و شوق ومرورم هنوووز!
لانه ات را بر حباب حوصله ی مردمان نساز، تا آواره ی بی حوصلگیـــــ♥ــــــشان نشوی...
♪♫ گــل بـــــارون زده ♫♪
ب.ن:
دوستان عزیز اینو نازگل جووووون تو نظظرات گذاشت واسم....
منم تقدیم میکنم ب دوستای خوبم
http://www.persiancards.com/index.php/ecards/view/66
یه زغال بر میدارم و دورت میکشم و مینویسم
این بی معرفت دنیای منه !
حیف نون زنگ می زنه به مخابرات می گه: آقا ببخشید سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه می شه لطف کنید از اون طرف یه کم بکشیدش!...
به حیف نون یه انگشت نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه یکی.
بعد ده تا انگشت بهش نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه: وای! چقدر یک!
صبح زلزله حیف نون و دوستش رسیدند به هم.
حیف نون گفت: دیشب زلزله بیدار بودی؟
دوستش گفت: نه، صبح فهمیدم.
حیف نون گفت: توی روزنامه خوندی یا رادیو گفت؟
دوستش گفت: نه، یه هزاری تو جیبم بود، صبح دیدم پول خورده!
حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه:
- اسمت چیه؟
- همایون.
- به به، شغلت چیه؟
- زنبوردار.
- به به، کجا می ری؟
- اهواز.
- عجب جایی! کبریت داری؟
- نه.
- نه و نکمه! با اون اسمت، مردک پشه باز، تو این گرما سگ می ره اهواز که تو می رى؟
زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: "این چاه واقعا کار می کنه!"
من" از اینجا صدایت میکنم
"تو" از آنجا بغلم کن
دلم گرفته .....!