❦ گل بارون زدهツ ☂

❦ گل بارون زدهツ ☂

.▪● WelLcOmE tO mY blOg ●▪.
❦ گل بارون زدهツ ☂

❦ گل بارون زدهツ ☂

.▪● WelLcOmE tO mY blOg ●▪.

جمله های زیبا


سلام داشتم ی کتابی رو میخوندم ک چشمم خورد ب اینا....


 

عشقت را نصیب کسی کن ک لایق آن باشد ن تشنه ی آن ،زیرا هر تشنه ای روزی سیراب می شود.....


 

دوست داشتن یعنی کوچک کردن دنیا ب اندازه ی نفر و بزرگتر کردن یک نفر ب اندازه دنیا.


 

عشق مثل سکته می مونه......یا میکشه ، یا تا آخر عمر فلجت میکنه......


 

عشق یعنی همچون من شیدا شدن....عشق یعنی قطره در دریا شدن......عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فرا قش سوختن.

 

 

دیوار با اینکه همه بهش پشت میکند ولی اون پشت کسی رو خالی نمیکنه....

پس من دیوار دوستای عزیزم هستم....

راستی میخوام ی پست درباره خودم بزنم....

بدرود...




یلدا پیشاپیش مبارک





اجداد ما به خاطر 1 دقیقه جشن میگرفتند اون وقت ما یه اس ام اس ساده




هم که میخوایم بدیم حتما باید توش غم و غصه بگنجونیم



ای کاش ما هم به روش اجدادمون میزدیم تو پر غم و غصه نه این که غم بزنه تو بال و پر ما!


یلدای همگی، چه تو ایران چه غیر ایران،



چه مهمون چه میزبان،



چه تنها چه غیر تنها شیرین و سرشار از آرزوهای خوب:)



 

داستان زیبای پالتو


دختر: وای چه پالتوی زیبایی

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان می کند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه می خرمش

دختر: آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر: پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق می زند

دختر: ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی می خواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر می گرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال می کنم برای خرید گیتار می تونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

برای خواندن کامل داستان به ادامه بروید....

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک می شود رو به دختر می کند و می گویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را می گیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی ،عاشق ! چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند.

فالگیر: عاشق یک پسر جوان ، یک پسر قد بلند با موهای مشکی و چشمان آبی !

دختر ناگهان دست و پایش را گم می کند.

پسر وا می رود !

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون می کشد

چشمان پسر پر از اشک می شود

رو به دختر می ایستد و می گویید : او را می شناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمی خواستی فقط می خواستی او را ببینی ! ما هر روز از آن مغازه عبور می کردیم و همیشه تو از آنجا چیزی می خواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد..



سر سری رد شو و زندگی کن... دقت "دق ات"میدهد !.....




انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند ؛


ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند


پس به نام همون خدایی که خیلی مهربونه






اتل متل جدائی عروسکم کجایی؟


 گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون


عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون


یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار


اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی


آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد !!


هیچ وقت شعار نداده ام...
که به زور لبخند بزنبعضی وقتها باید



توللللللللللللللللللللللللدت مبارک .........




امروز تولد آبجی جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونمه

تولددددددددددددددددددش مبارررررررررررررررررک

انشاءاللاه 12000000000000000000000000سال عمر باعزت داشته باشه











خواهر جان ، خدا را به خاطر خلقت وجودت پاکت سپاسگذارم

و برای سالروز آغاز زندگی تو خوشبختی بیشتر آرزو میکنم

 
ادامه مطلب ...

گل بارون زده...




باران رابه خاطر رطوبتش گل را بخاطر لطافتش وتورابه خاطرمحبتت دوست می دارم . . . 




  ادامه مطلب ...

ی داستان جالب....


ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند طناب

تحمل وزن یازده نفر را نداشت باید یکنفر طناب را
رها میکرد وگرنه همه سقوط میکردند زن گفت:
من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه
خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل
چیزی مطالبه نکنم ... من طناب را رها میکنم چون
به فداکاری عادت دارم در این لحظه مردان سخت به

هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند




دستمال کاغذی به اشک گفت:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه واقعا این اومدی ببینی دستمال
کاغذی به اشک چی
گفته؟؟؟؟
نه ینی واقعا دستمال کاغذی حرف
میزنه؟
هم سنای تو این دارن اورانیوم غنی
میکنن اونوقت تو
اومدی ببینی دستمال کاغذی چی

گفته؟؟؟



یکی از نامه های زیبای بابا لنگ دراز به جودی ابوت





جودی!

کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.


درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است.

آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...


جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم



http://azadenameh.blogfa.com/:منبع



بدون عنوان

سسسسسسسسسسسسلام

چ خبراااااااااااا؟؟؟؟

درس و مدرسه خوش میگذره؟؟

من ک عاشق فصل پاییزم.....
خوب من بعد چند هفته ن بهتره بگم ماه اومدم آپ کردم....






یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود)
در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند…:|
حالا می فهم،
ما با قصه خواب نمی رفتیم.

همون اول هنگ می کردیم!!!




بچه ها ی کشف جدید:

آقا من ثابت کردم که5=2×2.میگید نه بریم ببینیم.
0=20-20

0=25-25

25-25=20-20
تا اینجاش درسته؟الان فاکتور گیری میکنیم میشه:
(5-5)*5=(5-5)*4
دو عبارت (5-5) را از دو طرف حذف میکنیم که میشه:
5=4

در نتیجه:

«5=2*2»

اگه میتونین اثبات کنین نادرسته.
اگه تونستین..........









دلتنگ رفتن در بیابانم


در میان این همه سبزی ندیدم هیچ روح سبزی


تا در سایه اش سبز شوم


بیابان هر چه باشد روراست است


در بیابان بودن بهتر از در سایه دروغین بودن است




ترکت کرده‏؟؟؟

شبا به یادش گریه میکنی؟!

ناراحت نباش...

1روز تو تنها آرزوی زندگیش میشى!!!

این بدترین انتقامه...





پسردختر زیبایی را در خیابان دید .

شیفتش شد چندساعتی باهم تو خیابون قدم میزدن

که یهو یه بنز گرون قیمت جلوی پاشون ترمز زد دختره به پسره گفت:

خوش گذشت ولی نمی تونم همیشه پیاده راه برم بای.

نشست توی ماشین

راننده بنز بهش گفت:

خانوم ببخشید من راننده این اقا هستم لطفا پیاده شید.




   من که به هیچ دردی نمی خورم

این دردها هستندکه چپ وراست به من می خورند



برای تمــــــام رنـج هایـی که می بری

صــبـــــــــــر کن

«صبـــــــــــر»

اوج احترام به حکمت خداست